من نمیدونم چرا اینقدر این سریال عالی بود ؟ این مثل بقیه سریالها نبود ، مثل روباه نه دم و نه مثل هتل ماه و نه مثل هیچکدوم دیگه ! یه فیلم عالی در حوزه روانشناختی بعداز فیلم های 

1.اتش بس 1

2.inside-out

 

 

 چیزی که در اتش بس 1 بعنوان کودک درون و ننه غرغرو و اینا شناخته مشه ،  در 2 مجموعه بعدی یعنی inside-out  و سلول های یومی به تصویر کشیده میشه ، اخ که چقدر ما آدم ها پیچیده ایم! الان من هی اینو نگاه میکنم و خودمو جاش میذارم و هی نگاه میکنم که کجام؟ ولی اول بذارین یه نگاه کوتاه بندازیم که چرا یومی نتونست با گوونگ ادامه بده؟

 3 پارت مرتبط از سریال ات بس 1 رو در اینجا میذارم که ارتباط مستقیم به کودک درون و احساسات و موارد مرتبط با اون داره

 

3 سکانس خاص از آتش بس 1 درباره کودک درون


پارت 1 -

 

پارت 2 -

 

پارت  -

 

 

 

سوال : چرا یومی کات کرد؟


جواب : چون اینا 2 در دنیای متفاوت بودن و به هم نمی خوردن

1.مثلا یومی حساس بود رو دختری که همکار گوونگ بود و اون دختره هی داشت لج یومی رو با کارهاش در می آورد ، انگار که خیلی گوونگ رو میشناسه و خیلی حواسش به گوونگ هست و شاید خیلی ازدواجی نبود ولی اون دختره میگفت اگه یه روز قرار به ازدواج باشه حتما با گوونگ ازدواج میکنه و بعدا که یومی وارد رابطه با گوونگ شد ، برای اینکه بیشتر به گوونگ نزدیک باشه ، به ساختمانی که گوونگ در اون ساکن بود نقل مکان میکنه و بعدا وونگ اینو از یومی مخفی نگه میداره ، چرا ؟ چون فکر میکنه اصلا موضوع مهمی نیست !!! اما برای یومی مهم بود.

 

2.اولویت های وونگ اول خودش بود و بعد یومی و این باعث شده بود که خیلی مسائل رو به یومی نگه که شاید درست بود و بالاخره وونگ هم غرور داشت ، زمانی که خونه اش رو فروخت و شب ها توی استودیو می خوابید تا کارش رو پیش ببره ، بازم به یومی نگفت و زمانی که یومی فهمید گفتش بیاد توی اپارتمان اون زندگی کنه . موضوع از اینجا جالب میشه که وونگ بسیار منضبط هست و دقیق تا جایی که کتابخونه یومی رو براساس نویسنده هاش مرتب میکنه! تا اینکه در روز اخر که زمانی که داشت چراغ سقف رو تعمیر میکرد ،چون روی میز رفته بود ، میز میشکنه. میزی که یومی بارها گفته بود خیلی براش مهمه و گرونه و اینا ، وقتی دید وونگ اونو شکسته گفت مهم نیست اما حس میکنم برای وونگ مهم بود و حتی علی رغم اینکه یومی گفت اگه پولشو پس بده ، ازش عصبانی میشه اما اینکارو کرد تا زیر دین یومی نباشه.

 

3.در روز عروسی دوست وونگ ، یومی و وونگ بعد از نهار میرن بیرون یا یه شیرینی بخورن و یومی اونو میبره به جایی که مردم صف وایمیستادن و توی این شلوغی وونگ به یومی میگه که: "  هیچوقت ادم هایی که صف وایمیستن رو درک نمیکنه ! وقت تلف کردن نیست؟ " (اخه صف وایمیستن بزای شیرینی؟) به یومی بر میخوره چون این یکی از علایق یومی بود ولی برای وونگ اصلا مهم نبود!!!

 

4.وقتی یومی به وونگ پیام میدهیه پیام طولانی با احساس میده ، در جوای فکر میکنید وونگ چی میگه؟ میگه باشه! یعنی 5 خط بنویسی برای طرف بعد اونم فقط میگه باشه! بهتون بر نمیخوره؟ به یومی برخورد.

 

البته وونگ اخلاقهای خاص خودش رو داشت و این چیزا براش عادی بود و فکر نمی کرد که ممکنه این رفتارش برای بقیه باعث سوئ تفاهم بشه!شاید چون فکر میکرد مهم نیست پس هیچوقت راجع بهش با بقیه صحبت نمی کرد.

 

5.یومی ، سعی میکرد برخی مسائل رو با وونگ مطرح کنه و ازش مشورت بگیره ولی وونگ اینطور نبود و میریخت داخل خودش و خیلی چیزها رو به یومی نمی گفت و یومی این پنهان کاری رو دوست نداشت .

 

حدود یک سال و خورده ای با هم بودن ولی این رفتارها که هیچوقت ننشیتن بشینن با هم حرف بزنن ، این رابطه رو به جدایی کشوند.در زندگی ماها ، چه اخلاق هایی باعث جدایی بین آدم ها شده ؟

 

سکانس آخر کات کردن یومی رو میذارم ، یومی میگه : یعنی همه چی تموم شد؟؟؟ ( اون همه با هم بودن و خاطره و ... همه باد هوا ؟؟؟؟ )