رد پای دوست

آلبوم خاطرات من

روح با کلاس ما! پارت 2

انیمیشن روح رو دیدین؟ ( اینجا )

اگه ندیدین پیشنهاد میکنم که ببینید ، انمیشین درباره یه اقایی هست که تازه میخواسته به چیزی که دوستش داشته برسه که می میره و میخواد که منتقل بشه به عالم بعد از مرگ ولی سعی میکنه فرار کنه که می افته به دنیایی که اونجا ارواح زندگی میکنن و حالا باید بیان توی زمین و در قالب جسم خاکی زندگی کنن ، نکته همینجاست ، اون دنیا که حالی اسامی مختلفی تو مذهب و دین ما هست من جمله عالم ذر ، یه جای باحالی بوده کا ما بعدش اونجا رو ترک کردیم اومدیم روی زمین و زمانی که مردیم و این جسم خاکی رو ترک کردیم برمیگردیم به همونجا ، یه جایی که همه همدیگه رو میشناختیم و انگار خونه اصلی ما اونجا بود و اینم خیلی از تجربه گر ها گفتن که وقتی رفتیم به اونجا انگار در اصل خونه اصلی ما اونجا بود و همه همدیگه رو مشناختیم در حالی که توی دنیا اینطوری نیست و شناخت ما محدود میشه به خانواده و دوستان و همکاران ولی اونجا طرف میگفت من جد 40 خودم رو میشناختم!!!اصلا یه وضعی

 

اهان یه ایه عجیب غریب هم تو قران هست که میگه ، البته اون روحانی عزیز ایات رو دقیق و کامل گفت ولی به نظرم این ایه بود که

سوره حج ایه 66 / و اوست که شما را زندگى بخشید سپس شما را مى‏ میراند و باز زندگى [نو] مى دهد حقا که انسان سخت ناسپاس است

وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ

 

به یمیت اگه دقت کنیم یعنی قبلش که زندگی نداشتیم و مرده بودیم و بعد از زندگی بازم می میریم ، عه خب قبل از اینکه زندگی کنیم چجوری بودیم پس؟ این پازل رو بذارین کنار اون آیه که خدا میگه

 

اعراف 172 /قرآن: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ. «پس به یادآور زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت و گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی می‌دهیم. برای اینکه در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم

 

تهش اینه که یه جایی بودیم ، بعد یه چیزی بهمون گفتن ، بعد حالا خدا بهمون زندگی داد ( یعنی توی زندگی اول ) بعد ما یادمون نمی یاد که کجا بود و چی گفت و اینا ، بعد مثلا به تجربه افرادی که تجربه نزدیک به مرگ داشتن اینا رفتن یه جایی که گفتن عه! اینجا چقدر اشناست! عه! اول ما اینجا بودیم بعد زندگیمون دادن رفتیم تو دنیا ! عه اینجا رو که میشناسیم! عه چرا اینجا غریبه نیستیم ما

 

------------

+ یه کتابی بود به اسم سیاحت غرب ، من نمیدونم هدف نویسنده از نوشتن اون کتاب چی بوده ولی چرا تجربه این همه ادمی که رفتن دم مرگ برگشتن با اون داستان فرق داشته اما از عشق و محبت و ارامش میگفتن  و ترس و عذاب و اینا برای کسایی بود که یا حالا خودکشی کرده بودن یا می لنگیدن تو اینور ، خدای رحمن رحیم رو قبول کنیم یا خدای غضبناکی که میخواد پاتو کج بذاری پوستتو بکنه ؟

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir

روح با کلاس ما ! پارت 1

سلام

تا حالا به مرگ فکر کردین؟منظورم اون بخش ترسناک قضیه نیست ، درست برعکس ، ایا تجربه نزدیک به مرگ داشتین یا اون تجربه ها رو شنیدین؟

 

--

خودم به شخصه بهش علاقه مند بودم و خیلی سال قبل گمونم شبکه یک درباره این موضوع مستنداتی رو ساخته بود و منم نگاه میکردم تا اینکه اخیرا گمونم شبکه چهار مستندی رو پخش میکنه با عنوان زندگی بعد از زندگی ، من ویدیوهاشو تو یوتیوب دیدم و با تبدیل فرمت های ویدیو به صوت ، برام جالب بود ، همه تجربه کننده های اون جا و توی برنامه یکیشون توی کما رفته بود و خاطراتش یه چیزی تو مایه های  سریال پنج کیلومتر تا بهشت ( کلیک ) بود ، یکی از اقواممون که چند سال پیش که عمل جراحی مغز انجام داد یه چیزایی میگفت ولی خیلی نبود و البته  من از خواهرم هم پرسیدم اون همچین تجربه ای نداشت.

 

چیزی که میخوام بگم و منظورمه دقیقا اینه که  یه جسم داریم که باهاش دردها و خوشی ها رو حس میکنیم و یه روح داریم که گاهی حس میکنم این روح میتونه فرمانده بر جسم باشه و یا گاهی جسم به روح فرمان میده و گاهی هم برعکس و یه قسمت مغز هم داریم که مرکز فرماندهی مشترک بین روح و جسم هست .حالا داستان از اون جایی جالب میشه روح ما گاهی توسط برخی عوامل واسه خودش میره گردش و یه خبرهایی میاره که شاخ در میاریم ، اخباری از غیب و یا دیدن اقوام فوت شده و اینا مثلا در حالی که جسم ما ساکن در یک نقطه بوده.

 

حالا اگه دقت  کرده باشین ، وقتی روح واسه خودش میره گردش تفریخ یهو یه چیزی می بینه و یه چیزی رو درک میکنه که اینو بعد از بازگشت تحویل مغز میده و مغز هم اونو ذخیره میکنه و بعدا برای دیگران تعریف میکنه و باز جالبتر میشه قضیه ، وقتی که مثلا همون اول که ماجرای خوابمون یادمونه وقتی فقط چند تا جمله از جزئیات رو روی کاغذ بنویسیم و بعدا وقتی نگاش میکنیم کل ماجرا یادمون میاد و اگه ما اصلا چیزی یادداشت نکنیم کل ماجرا از یادمون میره و انگار مثل یک درب یک طرفه است که باید یه چیزی داشته باشی تا بتونی در رو باز کنی.

 

قبلا گمونم توی یکی از یادداشت ها و شایدم یکی از کامنت ها گمونم گفته بودم که ما یه واحد اندازه گیری داریم به اسم سال نوری ولی یه چیزی پرسرعت تر ازش هست تحت عنوان سرعت ، مثلا جاهایی که خدا در قران درباره ماهیت زمان صحبت میکنه و میگه یک روز پیش خدا معادل هزار سال شماهاست ، یعنی اینکه اگه فرضا روح ما بره تفریح و ماجراجویی هفت دریا و کلی برای خودش بگرده و برای خودش یه عمر باشه توی اون بعد ، وقتی برمیگرده و ما ساعت رو نگاه میکنیم میبینیم که فقط نیم ساعت یا دیگه 2 ساعت کل این ماجرا طول کشیده ولی ما فکر میکردیم هیچی نباشه حداقل یک یا دو روز کامل درگیرش بودیم  حالا میخوام زمان رو بکنم یک ثانیه ی دنیایی ما که معادل شاید ساعت ها یا روز ها اون بعد دیگه باشه ، خیلی ها در تجربه نزدیک به مرگ میگن ، البته اونایی که خیلی عمیق شدن و نه اونایی که نرفته برگشتن میگن که کلی رفتن گشت و گذار و تا برگشتن مثلا کل زمانشون حدود نیم ساعت و یا کمتر بوده.

 

مورد جالب دیگه که نوشتم روح با کلاس ما ، این بوده که برای حرکت نیاز نبوده که بدویی و با پاهاش قدم برداری ، نه ، اراده میکردی اونجا بودی ، همین که فکر میکردی مثلا ، یعنی روح ما یه همچین قدرت فوق العاده ای داره ، همچنین شنیدم ، خیلی اینو مطمئن نیستم البته ، کسانی که طی الارض میکنن ، اون قدرت هم به واسطه روحشون هست و این روح خیلی باکلاس تشریف داره یعنی یه جور وسیله یا ماشین حرکت یه همچین چیزیه

 

اهان اینم بگم ، انگار این روح حافظه داره که بعد از دیدن و ادراک اتفاقات میاد اونو تحویل مغز میده اما گاهی ، برخی گفتگوهای فرابعدی ، بعد اینکه این اطلاعات بخواد وارد مغز بشه تا بعدا به خاطر بیاریم به دلایلی پاک میشه و کلیات یادمون میاد . همچنین حس میکنم کسانی که ( طبق تجربه تجربه گرهای نزدیک به مرگ ) به طریقی خودکشی کردن ، در زمانی که با روح خودشون ماجرای زندگی خودشون رو نگاه میکردن ، دقت کنید من نمیگم جسم و با چشم سر ماجرا رو نگاه میکردن ، نه من دارم با روح  خودشون ماجرا رو نگاه میکردن و یا شایدم درک میکردن روح توسط وحشتناک ترین چیزها احاطه شده بود و یا درک میکرد که لااقل اینطوره و همچنین در شرایطی که ارتباط بین روح و جسم هنوز کامل قطع نشده ، غذای دریافتیش چیزی تو مایه های غذای جنین داخل رحمی هست که مادر میخوره و متناسب با این غذاهایی بهش میرسه ولی خودش دقیقا نمیدونه که چی میخوره . منظورم دقیقا اینه که یکی از این افراد توی کما میگفت من گاهی روحم حس خوبی پیدا میکرد نمیدونم چرا ولی بعدا وقتی دقت میکردم میدیدم که برام دارن قران میخونن و یا دعا میکنن.

 

موضوع دیگه که خیلی قشنگتر بود ، هر چند اون خانم حافظ قران اوایل خیلی زیر بارش نمی رفت ولی اگه دو بار گوش میکردی دستت می اومد ماجرا چیه ، این بود که این خانمه سعی داشت قران رو حفظ کنه ولی نمیگفت که مثلا میگفت کار خوب ادم بکنه ، خلاصه تو برنامه اش بود که قران رو حفظ کنه ولی یهو مرگ اومد سراغش ، در مسیری که داشت میرفت میگفت من یه اقای  خیلی خوشکل و اینا رو دیدم که همراهم بود ، نه ترسی بود و نه هیچی ، هر چند که حالا نمیگفت که دقیقا کیه ولی خب اخرش یه جورایی این برداشت وجود داشت که اون قران بود که در قالب یک جسم داره همراهیش میکنه و البته میگن که در تاریکی قبر ، نماز ادم همراه ادمه که بهش نور میده و این روح و اعمال و کارهامون چقدر مهمه و تاثیر گذاره.

 

موضوع دیگه که من فکر میکنم از القائات شیطانی باشه چون نمیخواد ادم به اون کمال خودش برسه و اینا ازدواجه و هر حرف و حدیثی که هست ، الان من اینو بیام باز کنم خیلی سخته ولی کلیتش اینه که القائات شیطانی میگه اولا که این خودش شره و کار زشتیه ازدواج و همه موارد مثبت هجده یکجا ، خدایا . ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir