بعضی چیزا خیلی ترسناک هستن ، ولی میتونه دوست داشتنی باشه. درکش کمی سخته و اصلا هم عادی نیست نمیدونم شایدم یه جور ترس باشه. ترسناک ترین چیزها ، همیشه 2 رو دارن ، یک طرف اون ترس و روی دیگه اش اون مورد زیباش. توضیحش خیلی سخته.

 

مثلا مردن ، فکر کنید میخواید دور از جونتون ، با فرشته مرگ ملاقات کنید ، همین مرگ در عین حال که ترسناکه ، اما از اونور اگه ادم خوبی بوده باشین ، و فرشته مرگ رو هم با چهره ی زیبایی ملاقات کنید ، خب همه چیز عوض میشه و ترسی در کار نخواهد بود. حالا این یه مورد که این ترسی هست که شاید خیلی ها داشته باشن.

 

حالا از دید من میخوام نگاه داشته باشیم به یه سری مسائل معمولی که چون تجربه اش رو نداشتی ، ترسناک به نظر میرسن. اینا فقط مثال هستن که میخوام دید رو واقعی تر کنم.

 

فکر کنید در دنیای ماقبل زندگی این دنیا ، اونجا که اصلا شاید ما نیازی به خوردن نداشتیم و اصلا حس گرسنگی رو تجربه ای نداشتیم ، یهو بهمون بگن ببین اونجایی که داری میری ، گرسنه میشی و باید غذا بخوری ، اونوقت مثلا میگیم که اصلا گرسنگی چی هست؟ میگه یه حسی که احساس میکنی و نیاز داری یه چیزی رو باید مصرف کنی و خسته میشی و بی حوصله میشی و تا چیزی نخوری ، هیچی درست نمیشه. ما که هنوز درکی نه از خوردن و ضعف و اینا نداشتیم ، میگیم اصلا نمی فهمم . بعد اون طرف ادامه میده که ببین این تازه شروع ماجراست ، بعد از خوردن نیاز داری که مواد اضافی که بدنت نیاز داره رو دفع کنه و مثلا این یک دهم عمر شما رو تشکیل میده. بعد میگی وای خدای من ، یک دهم عمر ما اینطوری هدر میره؟

 

بعد اینجاست که هم نسبت به اون حس گرسنگی و هم نسبت به اتفاقات بعدش گارد بدی میگیری ، چون نمیدونی چیه اصلا. حالا فرض که اومدی این دنیا و حالا این حس گشنگی و مصرف غذا رو چشیدی و متعاقبا مواد اضافی رو هم فرستادی بره ، یهو یادت میاد عه ، من یادمه یه جایی بودم که بهم میگفتن گشنگی و غذا و یک دهم عمر ، وای من اونروز چقدر سر این ماجرا عصبانی شدم ولی امروز این برای من چقدر عادی شده.

 

بعضی اتفاقات برای من ، دقیقا شبیه اینه . یعنی از قبل یه ترس بزرگ برات ایجاد میشه و وقتی که میری داخلش میبینی که نه اونقدرا هم بد نبوده و میشه حتی مدیریتش کرد که بازم تو لذتش رو ببری. این ترس ها گاهی اونقدر بزرگ و بزرگ میشن که حتی از سایه و فکر به این که نکنه اون سایه حتی بهت نزدیک بشه میترسی . اون خودش که بماند. اره گاهی این اتفاقا برای من یه کابوس بزرگه .