نمی دونم این تفکر از کجا وارد مغز من شد ،

وقتی چند جا رفتم و گفتن نه ، بعدش با خودم قهر کردم ، نه نه نه ، اکی و بعدش همیشه منتظر بودم تا یکی خودش بیاد پیشنهاد بده ، من که دیگه تحمل شنیدن نه رو ندارم ولی همچین چیزی هرگز نمیشه.

 

تصمیم گرفتم من بعد منتظر تایید کسی نباشم ، خودمو بیشتر دوست داشته باشم

لحظاتمو با خودم بگذرونم

 

یاد اون خانم مسنی افتادم که توی بیمارستان ، ناخن هاشو لاک میزد و میگفتم من و این پاهام با هم خیلی جاها رفتیم ، باهم خیلی خاطره داریم.

 


++میدونید من یه عادت خیلی بدی دارم ، خیلی بده عادتم ، اگه برای چیزی از کسی کمک بخوام و کمکم نکنه یا نشه ، اگه من حلش کنم ، همون رو اموزشش رو میذارم. خیلی برای این ادمین تلگرام این سایته پیام گذاشتم اما هیچی به هیچی ، میخوام برم دنبال شماره مجازی ، اگه جواب داد ، هم اموزشش رو بذارم و هم یه ویدیو تهیه کنم بذارم تو یوتیوب که یاد بگیرن چطور با شماره مجازی ، بشه پیام دریافت کرد و اکانت جدید تو اون سایته زد. ادم تا یه جایی خم میشه ، نفهمن ، دیگه مشکل خودشونه. ابدا هم بحث کل کل نیست ، بحت اینه که ادم تا یه جایی تحمل میکنه از یه جایی به بعد میشینه یه جوری مشکلو حل میکنه که یاد بگیرن وفتی کسی  گفت اکی من اشتباه کردم و پشیمونم ، اینقدر بهش سخت نگیرن .

 

هنوز حسش نیست ، اما اگه وقتش برسه ، من میدونم و شماره مجازی و اون سایت ، میخوان چند تا اکانت رو بترکونن؟ روی اسم حساسن ، اونم درستش میکنم .ولی اون روز حتما به ادمین سایت میگم چرا اینکارو کردم. بگذریم.