انیمیشن روح رو دیدین؟ ( اینجا )
اگه ندیدین پیشنهاد میکنم که ببینید ، انمیشین درباره یه اقایی هست که تازه میخواسته به چیزی که دوستش داشته برسه که می میره و میخواد که منتقل بشه به عالم بعد از مرگ ولی سعی میکنه فرار کنه که می افته به دنیایی که اونجا ارواح زندگی میکنن و حالا باید بیان توی زمین و در قالب جسم خاکی زندگی کنن ، نکته همینجاست ، اون دنیا که حالی اسامی مختلفی تو مذهب و دین ما هست من جمله عالم ذر ، یه جای باحالی بوده کا ما بعدش اونجا رو ترک کردیم اومدیم روی زمین و زمانی که مردیم و این جسم خاکی رو ترک کردیم برمیگردیم به همونجا ، یه جایی که همه همدیگه رو میشناختیم و انگار خونه اصلی ما اونجا بود و اینم خیلی از تجربه گر ها گفتن که وقتی رفتیم به اونجا انگار در اصل خونه اصلی ما اونجا بود و همه همدیگه رو مشناختیم در حالی که توی دنیا اینطوری نیست و شناخت ما محدود میشه به خانواده و دوستان و همکاران ولی اونجا طرف میگفت من جد 40 خودم رو میشناختم!!!اصلا یه وضعی
اهان یه ایه عجیب غریب هم تو قران هست که میگه ، البته اون روحانی عزیز ایات رو دقیق و کامل گفت ولی به نظرم این ایه بود که
سوره حج ایه 66 / و اوست که شما را زندگى بخشید سپس شما را مى میراند و باز زندگى [نو] مى دهد حقا که انسان سخت ناسپاس است
وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَکَفُورٌ
به یمیت اگه دقت کنیم یعنی قبلش که زندگی نداشتیم و مرده بودیم و بعد از زندگی بازم می میریم ، عه خب قبل از اینکه زندگی کنیم چجوری بودیم پس؟ این پازل رو بذارین کنار اون آیه که خدا میگه
اعراف 172 /قرآن: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ. «پس به یادآور زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت و گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم. برای اینکه در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم
تهش اینه که یه جایی بودیم ، بعد یه چیزی بهمون گفتن ، بعد حالا خدا بهمون زندگی داد ( یعنی توی زندگی اول ) بعد ما یادمون نمی یاد که کجا بود و چی گفت و اینا ، بعد مثلا به تجربه افرادی که تجربه نزدیک به مرگ داشتن اینا رفتن یه جایی که گفتن عه! اینجا چقدر اشناست! عه! اول ما اینجا بودیم بعد زندگیمون دادن رفتیم تو دنیا ! عه اینجا رو که میشناسیم! عه چرا اینجا غریبه نیستیم ما
------------
+ یه کتابی بود به اسم سیاحت غرب ، من نمیدونم هدف نویسنده از نوشتن اون کتاب چی بوده ولی چرا تجربه این همه ادمی که رفتن دم مرگ برگشتن با اون داستان فرق داشته اما از عشق و محبت و ارامش میگفتن و ترس و عذاب و اینا برای کسایی بود که یا حالا خودکشی کرده بودن یا می لنگیدن تو اینور ، خدای رحمن رحیم رو قبول کنیم یا خدای غضبناکی که میخواد پاتو کج بذاری پوستتو بکنه ؟