قبلا درباره جن ، یک پست کامل در اینجا ( کلیک ) نوشته بودم ، پیشنهاد میکنم اول اون رو بخونید.
---------------------------
در این پست میخوام مستنداتی از طلسم و جن گیری که خودم شاهدش بودم و درگیرش شدم رو بگم ، منتها اولش تصمیمم بر این بود که پستش رمزی باشه و رمزش رو به دوستان بدم اما خب ، شاید بهتره یک پست معمولی باشه . بهر حال
طبق نص صریح قرآن و آیه 102 سوره بقره ، در زمان سلیمان ، هاروت و ماروت چیزهایی به مردم یاد میدادن که باعث جدایی زن و شوهر میشد ، همچنین در ماجرای موسی و کاهنان فرعون ، بعد از اینکه موسی معجزاتش رو نشون داد ، سران قوم گفتن که موسی ، ساحری تواناست که میخواد شما رو از شهرتون بیرون کنه ( اعراف 109 ) و بعدش قرار شد که بهترین ساحران رو جمع کنن تا اونجا که قرار میشه اول جادوگران طناب هاشون رو بندازن بعد نوبت موسی ع بشه ، اما نکته اینحاست که خدا میگه ( طه 66 ) پس به ناگاه ریسمانها و عصاهای آنها در اثر سحرشان در خیال موسی مصور شد که [به هر سو] میشتابند. به کلمه ( یخیل الیه ) دقت بشه که اون جادوگران چشم های مردم رو سحر کردن و واقعا اون ریسمان و طناب ها حرکت نکردن.
این یکی از 2 جا در قرآن بود که صریحا درباره جادو و طلسم صحبت شده .
اما نکته جالبتر اینه که اجنه عمر طولانی ای دارن و مثلا عمرشون 10 برابر از متوسط عمر انسان بیشتره و بخاطر طول عمر بالا و اینکه همراه انسان هست پس میتونه در خاطراتش شریک بشه و در زمان احضار روح که منظور همون جن هست میتونه خاطراتی از کودکی ، بزرگسالی یا خاطرات خاصی رو از اون نقل کنه و حاضرین فکر میکنن که این جن ، روح متوفی است که اصلا این طور نیست.
همچنین اجنه میتونن مثل یک شبکه اجتماعی با هم ارتباط داشته باشن ، حالا تصور کنید یک زن و یک مرد که هر جفتشون یک جن دارن و حالا به واسطه چیزی مثل طلسم قراره بین اونها جدایی بیفته ، جن زن میدونه که زن انسان از چی بدش میاد و از چه کلماتی نفرت داره و همینطور جن مرد ، حالا جن زن به جن مرد میگه که زنه از چی بدش میاد و اونها رو به جن مرد میگه و جن مرد اون کلماتی که زن انسان ازش متنفره رو به مرد القا میکنه تا مرد به زن بگه و این باعث جدال و درگیری بشه.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
حالا برگردیم سراغ برخی مستندات ، اینو بگم و بعدا بهش برمیگردم ، تو یکی از کامنت های پست ها من اشاره کرده بودم که شاید اونها از روح ما تغذیه کنن ، اینو کلید واژه میکنم و بهش بر می گردم.
یادمه من هنرستانی بودم و داییم قرار بود یه بخشی از خونه رو که قبلا حالت انبار داشت رو خراب کنه و مرتبش کنه و یه آشپزخونه کوچیک دربیاره ، البته اون خونه رو تازه خریده بودن ، زمانی که داشتن اونجا رو تخریب میکردن یک لوح برنجی که گمونم روش نقشی از یک زن و مرد روش بود رو از لای دیوار پیدا کردن و این باعث تعجب ما شد . قرار شد اون رو به کسی که تو این حوزه دعا و طلسم هست نشون بدیم که این چیه ؟؟؟ اون شب اون لوح تو خونه ما بود و خواهرم در طول شب چند بار کابوس دید و جیغ کشید و کلا شب بدی بود. بعدا که اون لوح رو به کسی که از این چیزها سردرمیاورد نشون دادیم گفتش که اون لوح ، یه جور طلسم برای جدایی زن و شوهره ، تو اون خونه که این پیدا شد زن و شوهره با هم مشکلی نداشتن ؟؟؟
مورد دیگه ، برمیگرده به پدربزرگم که الان در قید حیاته و خدا بهش سلامتی بده . زمانی که به خواستگاری مادربزرگم میره و اینا عقد میکنن ، زمان 4 سال وقفه بین جشن عروسی می افته و همیشه یک چیزی باعث میشده که این پدربزرگم نسبت به مادربزرگم دور بیفته و بهش بی توجه باشه ، مادر مادربزرگم به نظرش میرسه که این قضیه عجیبه و یه بار که یه سیدی میره خونشون ، بهش ماجرا رو میگه و اون هم که گمونم درویش بوده سرکتاب میکنه و میگه که احتمالا جادو جمبل کردن پدربزرگم رو تو لباسش یا کتش باید یه چیزی باشه ، یه چیزی مثل دعا با ناخن و مو ، بعدا که پدربزرگم میره خونشون و اونها کتش رو وارسی میکنن میبینن که بله ، یه جوری ماهرانه این کار رو کردن و دعا نوشتن که اصن در نگاه اول مشخص نبوده و بعدش که دعا داد و این طلسم هم باطل شد و بعد از مدتی پدربزرگ و مادربزرگم با هم ازدواج کردن.
ماجرای مشابه دیگه هم بعد از ازدواج عمه ام بود که اون موقع چون پدربزرگم خونه بزرگی داشت ، عموم اینا و ما و عمه اینها با هم زندگی میکردیم ، البته با هم که نه ، خونشون بزرگ بود و هر کی تو اتاق یا طبقه خودش بود ( خونه پدربزرگم 2 طبقه و مشتمل بر چندین اتاق بزرگ بود و این خیلی عجیب نبود ) اما بهر حال بعد از ازدواج عمه ، یکی میره برای شوهر عمه ام دعا میگره که اینا از هم جدا بشن منتها اون طلسمه برعکس میشه و به جای اینکه به عمه و شوهر عمه بخوره ، میخوره به خاله و این بنده خدا همیشه میگفته حس میکنم یه موجودی با چون داره منو میزنه و اصن آرامش ندارم و همین چقدر باعث اتفاقات بعدی شد و این سوئ تفاهم که عمه رفته برای خاله که میشده عروس خانواده دعا گرفته و این ماجراها پیش اومده در حالی که نه عمه ام اهل این کارها بود و اون شخصی که این کار رو کرده بود اصن جزئ فامیل ها ما نبود.
از این دست مطالب زیاد و خیلی شنیدم و اگه باور هم نداشتم با اون لوح برنجی ، شکی باقی نموند و من به این نتیجه رسیدم که یکی از عواملی که باعث این اتفاق میشه حسادته ، یعنی طرف بگه اگه اون با من خوشبخت نشه با هیچ کس دیگه ای هم نباید خوشبخت بشه و یا به قول مادرم که همیشه میگه ما تو خونه نشستیم و مردم برامون هزارجور حساب کتاب میکنن . پیشنهاد میکنم این پست رو بخونید ( پرده چشم = کلیک )
تا الان بحث درباره دعا و طلسم بود اما مورد عجیبرتش تو این حوزه ، رفتن سراغ کسیه که میگه من موکل دارم و باز هم متاسفانه متاسفانه کسی که این کار رو میکرد میگفت من با جبرئیل و فرشتگان بزرگ در ارتباطم اما به نظر من اون با جن در ارتباطه و تا جایی که من مطالعه داشتم شنیدم که حتی یکی از بزرگان و عرفا این فریب رو از اجنه خورده که خودش رو فرشته معرفی کرده و حتی برای نماز صبح هم بیدارش میکرده . گمونم مشابه این اتفاق برای آلیستاکرولی هم افتاده و اون کسی که بهش کتاب شریعت رو خونده "فرشته " معرفی کرده.
کتاب شریعت آلیستاکرولی جن گیر ( کلیک )
پس خیلی جای تعجب نداره که جن گیر بگه من با فرشته در ارتباط هستم و یک آدمی هست تو همون شمال که مدعیه که همینه و پسرخالم عاشق یه دختری شده بود و دختره رو میخواست و به پسرخالم قول داده بود که دختره برای اینه ، اما علی رغم تمام دعاهایی که داد ( همون جن گیر ) ، اون دختره ازدواج کرد و حالا پسرخالم از اینکه اینا به هم نرسیدن سر خورده شده .
در پست قبل هم گفتم ، رفتن سراغ جن گیر و اجنه یعنی فراخوان اونها و به عبارت ساده تر بازکردن در قفس شیری که ممکنه شاید اوایل خیلی به آدم کار نداشته باشه اما در نهایت زهر خودش رو میریزه و ممکنه بلا سر آدم بیاره.
-----------------------------------------------------------------
برگردیم سر قصه خودمون ، این پست طولانی شد؟ نه؟ این مقدمات رو گفتم تا به چیز مهم تری بپردازم که میشه پست های بعد.